سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فرزند مرده تواند خفت ، و مال ربوده دیده بر هم نتواند نهفت . [ و معنى آن این است که او بر کشته شدن فرزند شکیبایى دارد و بر ربوده شدن مال طاقت نیارد . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :4
کل بازدید :13765
تعداد کل یاداشته ها : 18
04/2/20
1:4 ع

متغیرهای تاثیرگذار بر تقویت
چندین متغیر وجود دارد که می تواند بر تقویت تاثیر گذار باشند که عبارتند از  :
وابستگی : در یادگیری کنشگر وابستگی به میزان ارتباط بین رفتار و پیامدهایش اشاره دارد . میزان یادگیری با مقدار رفتار تقویت شده تغییر می کند .
مجاورت : فاصله بین رفتار و پیامد تقویت کننده اش اثر قدرت مندی را بر یادگیری کنشگر دارد . در کل هر چه این فاصله کوتاهتر باشد یادگیری سریعتر اتفاق می افتد .
ویژگی های تقویت کننده : اندازه تقویت کننده مهم است . با یکسان بودن سایر شرایط تقویت کننده های بزرگتر نسبت به تقویت کننده های کوچکتر موثر ترند .
ویژگی های تکلیف :ویژگی های خاص رفتاری که تقویت می شود به سادگی می تواند شدت رفتار را تحت تاثیر قرار دهد . رفتاری که به ماهیچه های صاف و غده ها وابسته است نسبت به رفتاری که به ماهیچه های استخوانی وابسته است ، دشوارتر تقویت می شود .
اعمال تشویقی ( تحریکی ) : یک عمل تشویقی چیزی است که با ایجاد شرایط بهتر اثر بخشی تقویت کننده ها را بهبود می بخشد . غذا زمانی بیشتر تقویت کننده است که حیوان گرسنه باشد.
مکانیزمهای عصبی تقویت
مکانیزمهای فیزیولوژیکی وجود دارند که زیر بنای تقویت هستند . از جمله می توان به نروترنسمیترهای دوپامین و آدرنالین اشاره کرد . نورونهای دوپامینرژیک در ناحیه سپتال – ناحیه ای که نیم کره های مغز را از هم جدا می کند- وجود دارند. این نورونها وقتی تحریک می شوند ، دوپامین تولید می کنند . زمانی که چیزهای خوبی برای ما اتفاق می افتد به نظر می رسد که دوپامین افزایش می یابد . رویدادهای مشابهه می توانند میزان متفاوتی دوپامین آزاد کنند که به شرایط وابسته است . برای مثال رویدادهای غیر منتظره نسبت به تقویت کننده های مورد انتظار دوپامین بیشتری تولید می کنند . آزمایش های انجام شده توسط هلدمن و همکاران (1998 ) و تالور و همکاران (2002 ) تبیین کننده این نتایج است . جالب است ذکر شود که این یافته ها با داده های بدست آمده از پژوهشهای رفتاری که نشان می دهد میزان یادگیری در مراحل اولیه آموزش بیشتر و در ادامه آموزش کاهش می یابد هماهنگ است . یک دلیل برای این کاهش می تواند این باشد که با پیشرفت آموزش پیامد کمتر و کمتر شگفت انگیز می شود و بنابراین دوپامین کمتر و کمتر ترشح می شود .
آدرنالین نروترنسمیتری دیگر است که به نظر می رسد جزء مکانیزمهای عصبی فیزیولوژیکی زیربنای تقویت باشد . آدرنالین بالا به نظر می رسد که دلیل اصلی شرکت کردن افراد در بسیاری از فعالیتهای خطرناک باشد .
تئوری های تقویت
– تئوری کاهش سایق هال : هال (1951،1952 ،1953 ) معتقداست که رفتار انسان و حیوان به خاطر حالتهای انگیزشی است که سایق نامیده می شوند . برای او همه رفتارها دقیقا ناشی از سایق ها هستند . برای مثال یک حیوان محروم از غذا برانگیخته می شود تا غذا بدست آورد
تئوری کاهش سایق هال با تقویت کننده های نخستین سرو کار دارد . زیرا این تقویت کننده ها حالتهای فیزیولوژیکی را تغییر می دهند . از دیدگاه هال تقوبت کننده نخستین باید به ارضای نیاز ( کاهش سابق ) منجر گردد. اما تقویت کننده های دیگری وجود دارند که به نظر نمی رسد نیازهای فیزیولوژیکی را کاهش دهند . معلمان اغلب رفتار دانش آموزان را با فیدبک های مثبت نظیر” بسیار خوب” تقویت می کنند . هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد فیدبک و… سایقهای فیزیولوژیکی را ارضاء کنند .
بنابراین چگونه تقویت می تواند به کاهش سایق بینجامد ؟
هال به این انتقاد اینگونه پاسخ داد که تقویت کننده های ثانویه قدرت تقویت کنندگی شان را به خاطر ارتباط یا وابستگی به تقویت کننده های نخستین کاهنده سایق ، بدست می آورند . اما منتقدان هال با این تبیین قانع نشدند. آنها معتقد هستند که تقویت کننده های بسیاری هستند که سخت است تا انها را به عنوان تقویت کننده نخستین یا ثانویه طبقه بندی کنیم . حتی تقویت کننده های معمولی که به نظر می رسد با شرایط فیزیولوژیکی همراه اند ممکن است با کاهش سایق همبسته نباشد . به خاطر این مشکلات بیشتر روانشناسان امروز تئوری کاهش سایق هال را در تبیین اینکه تقویت کننده ها چگونه کار می کنند ، ناقص می دانند .
– تئوری ارزش نسبی و اصل پریماک : در حالی که معمولا تقویت کننده ها محرک در نظر گرفته می شوند ، پریماک (1959، 1965 ) معتقد است که آنها به عنوان رفتار در نظر گرفته شوند . مطابق با دیدگاه پریماک در یک موقعیت خاص احتمال بروز بعضی از رفتارها از رفتارهای دیگر بیشتر است . مطابق با دیدگاه پریماک این ارزشهای نسبی است که تعیین کننده فرصتهای تقویت رفتار است . این تئوری که تئوری ارزش نسبی نامیده می شود از هیچ سایق فیزیولوژیکی فرضی استفاده نمی شود و نه به تمایز بین تقویت کننده نخستین و ثانویه وابسته است .
مطابق با دیدگاه پریماک تقویت ارتباط بین دو پاسخ است ، یکی پاسخی که تقویت می شود و دیگری که مسئول تقویت است ، این یک تعمیم را به دنبال دارد . تعمیم که اصل پریماک شناخته می شود به سادگی می تواند اینگونه بیان شود که رفتار با احتمال تکرار زیاد ، رفتار با احتمال تکرار کم را تقویت می کند .
این تئوری نیز بدون اشکال نیست . یک مشکل مربوط به تقویت کننده های ثانویه است . آنگونه که خود پریماک (1965 ) می گوید تئوری اش نمی تواند توضیح دهد که چرا گفتن “بله ” تقویت کننده است .
تئوری محرومیت پاسخ : به خاطر مشکلات تئوری ارزش نسبی پریماک تیمبرلیک و آلیسون (1974 ،1980) در آن تغییراتی ایجاد کردند و آن را تئوری محرومیت پاسخ نام نهادند . ایده اصلی این تئوری این است که یک رفتار زمانی تقویت کننده است که فرد از انجام دادن آن در حد معمولش محروم شود . هر رفتار یک خط پایه دارد . تئوری محرومیت پاسخ پیش بینی می کند که اگر ما دست یابی به یک فعالیت را محروم کنیم ، طوری که میزان فعالیت به زیر خط پایه آن برسد حیوان در رفتاری که دسترسی به تقویت کننده را ممکن می سازد ، درگیر می شود . تئوری محرومیت پاسخ تا حدی شبیه به اصل پریماک است با این حال از آن متمایز است. تفاوت در این است که تئوری محرومیت پاسخ می گوید که ارزش نسبی یک تقویت کننده نسبت به تقویت کننده های دیگر ضروری نیست ، آنچه ضروری است حدی است که در آن هر رفتار پایینتر از خط پایه اش اتفاق بیفتد . تئوری محرومیت پاسخ اگر چه به خوبی با بسیاری از تقویت کننده ها به کار گرفته می شود ، اما این تئوری نیز در توضیح قدرت تقویت کنندگی ” بله” مشکل دارد . واژه هایی مانند بله ، درست ، صحیح به طور قدرتمندی می توانند تقویت کننده باشند .
تئوری اجتناب : در تقویت منفی رفتار با حذف محرکها افزایش می یابد . سولومون پژوهشی را درباره تقویت منفی انجام داد . سولومون و همکاران سگی را در یک جعبه دو بخشی گذاشتند . یک لامپ روشن خاموش می شد و 10 ثانیه بعد سگ از طریق کف پا شوک دریافت می کرد . سگ به اطراف حرکت می کرد و سپس از روی مانع به قسمت دیگر جعبه می پرید. لامپ این طرف همیشه روشن بود و شوکی وجود نداشت . پس از گذشت مدتی لامپ خاموش شد و شوک به کف پای سگ وصل شد . در هر کوشش سگ برای مدت کوتاهی قبل از پریدن شوک را تحمل می کرد . به زودی سگ آموخت تا به محض شروع شوک، فورا بپرد و در نهایت سگ زمانی که نور خاموش می شد می پرید و بدین وسیله از شوک به طور کامل اجتناب کرد . این واقعیت که حیوان از مانع می پرد زمانی که به اوشوک داده می شود ، شگفت انگیز نیست ، فرار از محرک آزار دهنده ، تقویت کننده است ، اما اجتناب از شوک چگونه شکل می گیرد ؟
سیدمن (1989 ) ذکر می کند که اجتناب موفقیت آمیز به این معنی است که چیزی – شوک – اتفاق نمی افتد ، اما چگونه ممکن است چیزی که اتفاق نمی افتد تقویت کننده باشد . برای توضیح اجتناب دو رویکرد وجود دارد .
1- تئوری دوپردازشی : تئوری دو پردازشی معتقد است که دو نوع تجارب یادگیری در یادگیری اجتنابی درگیر هستند . شرطی سازی پاولوفی ، یادگیری کنشگر .
سگی مثال بالارا در نظر بگیرید که برای گریز از شوک می آموزد تا از روی مانع بپرد . اگر کوششها ادامه یابد سگ قبل از شروع شوک از روی مانع ها می پرند . بنابراین سگ نه تنها گریز از شوک بلکه اجتناب از آن را نیز می آموزد ، چرا ؟ زمانی که هیچ شوکی وجود ندارد چه چیزی تقویت کننده پریدن است . این جایی است که شرطی سازی پاولوفی می آید . بیاد داشته باشید قبل از شروع شوک لامپ خاموش می شود ، شوک برای ترس یک محرک غیر شرطی (US) است . هر محرکی که به طور قابل اعتماد پیش از (US) بیاید یک محرک شرط (CS) برای ترس است . براساس شرطی سازی پاولوفی نور خاموش محرک شرط (CS) برای ترس است . سگ می تواند از این محرک آزار دهنده با پریدن از مانع بگریزد . بنابراین پریدن قبل از دریافت شوک از طریق گریز از بخش تاریک ( محرک آزار دهنده ) تقویت می شود . مطابق با نظریه دو پردازش چیزی به نام اجتناب وجود ندارد ، آنچه وجود دارد گریز است . ابتدا گریز از شوک و سپس گریز از جعبه تاریک . با وجود این همه بررسی های انجام شده درباره تئوری دوپردازش ، از آن حمایت نکرده اند . این ایده که رفتار اجتنابی به خاطر گریز از یک محرک شرطی آزار دهنده (CS) تقویت می شود به لحاظ منطقی منجر به این می شود که اگر (CS) قدرت آگاهی دهندگی اش را از دست بدهد ، رفتار اجتنابی اتفاق نخواهد افتاد . سولومن و همکاران گزارش کردندکه سگهای مطالعه آنها شواهد قابل ملاحظه ای از ترس از( CS ) در مراحل اولیه یادگیری نشان دادند . زمانی که آنها اجتناب از شوک را آموختند محرک شرطی (CS) به نظر نمی رسید که آنها را به وحشت بیندازد . همچنین کامین و همکاران (1963 ) نتایج سولومن و همکاران را تایید کردند . اگر با آموزش اجتناب (CS) کمتر تهدید کننده می شود ، چه چیز رفتار اجتنابی را تقویت می کند . مسئله مرتبط با رفتار اجتنابی زمانی پیچیده تر می شود که رفتارهای اجتنابی در مقابل خاموشی مقاوم تر می شود .
2- تئوری یک پردازشی : این تئوری معتقد است یادگیری اجتنابی شامل یک مرحله است: یادگیری کنشگر. هم فرار و هم گریز رفتارهایی هستند که از طریق کاهش در محرکهای آزار دهنده تقویت می شوند. سگ را در یک جعبه دوبخشی در نظر بگیرید ، چه چیزی تقویت کننده برای اجتناب از شوک است؟
تئوری دو پردازشی معتقد بود که فقدان شوک نمی تواند رفتار را تقویت کند ، چیزی که اتفاق نمی افتد نمی تواند تقویت کننده باشد ، اما تئوری یک پردازشی می گوید که چیزی اتفاق می افتد ، کاهش در ارایه شوک و این تقویت کننده است . اما تئوری یک پردازشی مقاومت رفتارهای اجتنابی را در برابر خاموشی را چگونه توجیه می کند ؟
تئوری یک پردازشی توضیح می دهد حیواناتی که آموخته اند تا با پریدن از روی مانع از شوکها اجتناب کنند به این کار ادامه می دهند به این خاطر که با انجام دادن آن اجتناب از شوک ادامه می یابد